محل تبلیغات شما

درست یکسال پیش اثاث کشی کردیم به خونه آرزوها و درست تو سالگرد خونه مون ما تازه تازه به پنجره های خونه مون پرده زدیم. البته چون دید نداشتیم ترجیح دادیم یه مدت از نور آفتاب بهره بگیریم. پارسال همچین روزی بود که تهران برف شدیدی بارید و همه جا سفید پوش شد و خواهرک فرداش که امد تو چیدمان خونه کمکم کنه موقع برگشت از نه شب تا چهارو نیم صبح تو برف و بوران موند تا بلاخره برسه کرج. اون روز برامون لوبیاپلوی خوشمزه درست کرده بود و کل اشپزخونه ام رو برام چید و رفت.هنوز که هنوزه دلم نیومده کوچکترین تغییری بدم تو چیدمانش. مامان طفلکی تو این ده ماه چند سال پیرتر شده و دیگه اون مامان با حوصله و پرامید قبل نیست. وقتی به حال و روزش و دوری از دخترش و تنهایی های این روزاش فکر می کنم حالم خیلی خراب می شه. خواهری وقتی بود همه جوره مامان رو ساپورت می کرد از دکتر بردن هاش گرفته تا فراهم کردن سبزی قرمه و آش و ترشی و شور و رب و آبلیموی خانگی. من اصلا اهل اینجور کارها نیستم و متاسفانه نمی تونم جاش رو برای مامان پر کنم. 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها